مسافرت شمال
22 تیر رفتیم بابلسر با مامان جون و خاله سمانه مامان جون لحظه اخر تصمیم گرفت باهامون بیاد که من خیلی خوشحال شدم عزیزم . مسافرت خوبی بود بابایی که من عاشقشم مثل همیشه با کارهاش به من ارامش میداد و خیلی به من کمک کرد و شما رو خیلی میبرد تو مجتمع میگردوند و پارک میرفتید با هم استخر رفتید قربونت برم ویه بار هم در یا رفتیم که شما و بابا جون با هم رفتیم تو اب و خیلی لذت بردی عسلکم رفته بودیم بازار مان جون میخواست یه کم البالو بخره بخوریم پرسید اقا البالو کیلو چنده شما دیگه ول کن نبودی چند رو ز همش میگفتی اقا قالبالو چنده بعدش هم از خنده ریسه میرفتی انگار جک میگفتی .قربونت بشم
نویسنده :
مامان امیرحسام
9:42